از پوتيی Poitiers تا جنگهای صليبی
گفتگو با ژاك لوگوفJacques Le Goff*
ل’ كسپرس L’EXPRESS (25/10/2006)
ترجمهء همايون مبلغ
برخورد گول Gaule1 با جهان مسلمان درچه زمانی اتفاق افتاده است؟
در قرن هفتم [ميلادی] از همان آغاز رابطهء شان با علامت خصومت نشانی شد. مردمان برخاسته از شمال افريقا كه به اسلام گرويده بودند، بر شبهجزیره ایبری2 péninsule Ibérique استيلا يافتند و سپس در گول Gaule تا پوتيی3 Poitiers پيشروی كردند. اين تهاجم مانند ساير تهاجمات مسلمانان در آن عصر همراه با غارت بود كه آنها [مسلمانان] در هر مناطق جهان كه میخواستند حضور شان را تحميل كنند، بدان مبادرت میورزيدند.
سارازنها Les sarrasins در سال 732 در پوتيی Poitiers مغلوب شارل مارتل Charles Martel پيشوای فرانك شدند و اين شكست ظاهراً آنها را مايوس ساخت تا به فتح مسحيت در شمال پيرينی Pyrénées دست يازند.
نبرد پوتيی Poitiers امروز پيروزی جهان مسحيت را بر اشغالگر عرب نمادينه میكند. باوجود آن به این روياروی در گول Gaule مدتهای زياد به مثابهای يك رويداد فرعی نگريسته شده است. چرا يكچنين تفاوتی؟
بدين خاطر كه اختطاف اسقف كلونی مايول Cluny Maieul در سال 973 در [جهان] مسحيت غوغای برپا كرد. صومعهء كلونی L'abbaye de Cluny در آن وقت يكی از بزرگترين [پايگاههای] قدرت مسحيت به شمار
میرفت. زمانی كه سارازنها Les sarrasins چندين ماه بر [صومعهء كلونی] كه زمام امور آن را اسقف كلونی
به عهده داشت، دست يافتند، دامنهء غم بیحد و حصر بود. پوتيی Poitiers به خاطر اختلافات بسيار مدهشی ديگری كه به تعقيب آن ميان
مسحيان و مسلمانان خلق شد، خاطرهء كوچكتری باقیماند: جنگهای صليبی (قرن
یازدهم – قرن سيزدهم)، بازپسگيری اسپانيا
توضيح آن چيست، در حالیكه جنگ پوتيی Poitiers يكچنين بعد افسانوی كمايی كرده بود؟
زمان و تصور عمومی imaginaire collectif كارآرايی شان را كرده بودند. در خلال قرون وسطی، مسحيان يقين [كامل] داشتند كه خداوندگار به مردمان خاصی سرزمينی را به وديعه گذاشته است كه او خود در حراست از آن ياری میرساند. پيروزی پوتيی Poitiers به مثابهء نشانهای تعبير شد كه تصديق از ارادهء الهی مینمود تا مسحيت را از سلطهء غيرمسيحيان در شمال پيرينی در امان نگهدارد. در عصر معاصر ايديولوژی مسيحی و به ويژه ايديولوژی راست افراطی مسلمانستيز، حادثهء پوتيی Poitiers را بازيافتهاند تا از آن يكی از پيروزی های بنيادی ملت فرانسه بسازند.
آيا اين اولين مقابلهء بزرگ ميان مسيحيان و مسلمانان به وضاحت كلمه [برخورد] دينی بود؟
نخير. فراموش نكنيم كه اين فقط در قرن هژدهم بود كه مفهم دين le concept de religion ظهوركرد،[و آنهم] زمانیكه جوامع [به اين امر] خاتمه دادند كه بر [مبنای] قانون آسمانی اداره شوند. وجه تسميهء سارازن sarrasin كه برچسپی است ايتنيكی، در پايان قرون وسطی به «محمدتيست» « mahométiste »، در قرن شانزدهم به «محمدتان» «mahométan » و بلاخره در قرن هفدهم به مسلمان «musulman » عوض شد. در زمانههای اول، مسحيان كه از رقيبان شان شناختی نداشتند، مسلمانان را ملحدين سادهای میپنداشتند، دارای رسوم و اما مبرا از ايمان. سپس پیبردند كه مسلمانان نيز نتنها صاحب كتابی اند -[بنام] قرآن، كه آنها نيز خدای يكتايی را ستايش میكنند و از رهبری پيروی میكنند- [بنام] محمد. از قرن هفدهم بدينسو، شماری از روشنفكران مسيحی با استفاده از ترجمهء قرآن به زبان لاتين -ترجمهء پير ليو ونيرابلPierre le Vénérable اسقف آن زمان كلونی در سال 1154- شناخت شان از اسلام را تعمق بخشيدند. ولی چنين برداشت كردند كه كتاب مقدس اسلام به جز مجموعهای از جعليات چيزی ديگری نيست و محمد را در رديف پيامبران دروغين قرار دادند، زمانی هم اهريمن را در وجود او تجسم كردند. از همين عصر به بعد میتوانيم به كاريكاتورهای محمد دست يابيم.
يورش بر سن-ژاك-دو-كومپوستل (997 ميلادی) Saint-Jacques-de-Compostelle و ويرانی سن-سپيولكر (1009 ميلادی) Saint-Sépulcre بدست سارازنها سرآغاز نخستين جنگ صليبی در (1099 ميلادی) است. اينبار مخالفت به جنگ آشكار سوق داده میشود.
در حقيت جنگهای صليبی به مسيحيان مجال داد تا نزاعهای [بينی] شان را كه آنها را از هم میگسيخت به سوی مسلمانان منحرف سازند. اين جنگها كه حكم آن به وسيلهء پاپ يوربان دوم Pape Urbain II كه در سدد آن بود تا خودش را به عنوان رئيس مسيحيت بشناساند، داده شد. مسيحيتگرايی كه مدت مديدی [آئين] صلحجو بود، بدین گونه ايدهء «جنگ مقدس» را برگزيد.
در حالیكه مسحيان و مسلمانان در خاور زمين در نبرد بودند، در مديترانهء باختری [در ميان شان] مراودات فرهنگی نزج میگرفت. در سيسيل Sicile سفارتخانهء فريدريگ دوم Frédéric II سه خط
در سه زبان عربی، عبرانی و فرانك را اجرا میكرد. در اندلس Andalousie و به ويژه در تولد Tolède
يهوديان، مسيحيان و مسلمانان متقابلاً [با مبادلهء كالا وداد و ستد] متمول میشدند. بدين ترتيب ما تناقض رابطه ميان مسيحيان و مسلمانان را در میيابيم: مبادلهء فرهنگی و خصومت. همزمان با قرن هشتم ميلادی امپراتور شارلمان Charlemagne به نشانهء دوستی از هارونالرشيد پيل باشوكتی را دريافت كرد. پسانترها مسيحيت در ساحهء رياضی، اخترشناسی، طب و فلسفه به عاريتهای بيشماری از اسلام مبادرت ورزيد.
نقش اسلام تا چه حدی در خودآگاهی مسيحيت توسط خود او سرنوشتساز بوده است؟
مردم اكثراً تصور میكنند كه مسيحيت در ابتدای قرون اوسطی نهادينه شده است و آن بدان جهت كه امپراتور قسطنطنيه به اين دين گرويده و در قرن چهارم عصر ما، امپراتوری روم آن را دين رسمی خود قرار داده است. در حقيقت، اين تنها در قرن سيزدهم بود كه مسيحيت [پايههای] بنيادش را [به عنوان يك نهاد] به اكمال رسانيد. و يكی از عناصری كه در ايجاد آن كمك بسيار نمود، به صورت دقيق خصومتی بود كه جهان مسيحيت در برابر اسلام از آن تغذيه مینمود. اين يك قاعدهای شناخته شدهای است: آدم زمانی شخصيت اش را ثابت میكند كه در برابر چيزی و يا كسی به مخالفت برخيزد. تصوير [ذهنی از يكديگر] در مخالفت ميان مسلمانان و مسيحيت غربی با سنگ بزرگی وزن شده است. در اينجا بايد طرف سومی را كه يهوديان باشد، نيز دخيل سازيم. آنها كه همانند مسيحيان و مسلمانان فرزندان آئين توحيدی اند، دولتی را بنا ننهادند. بعد از يك دورهء طويل همزيستی، سر انجام مسيحيان آنها را به ديدهء خصم نگريستند، هرچند دشمنانی كه با آنها در انجيل خويشاوندی داشتند. بر عكس در دين پيامبر كتاب [مقدس] قرآن است. در قرون وسطی مسلمان آن ديگری را مجسم میسازد كه كسی مايل نيست آن باشد. و [درست] آن ديگری به مسيحيان مجال داده است كه فرديت individualité شان را رقمبزنند.
از اسلام جهانگشا تا اروپای ظفرمند
نويسنده: كلير شرتيی Claire Chartier
لكسپرس
L’EXPRESS du 05/10/2006
ترجمهء همايون مبلغ
تا قرن هفدهم دو امپراتوری در توازن (égale à égale) با هم روبرو میشوند. از يك طرف اروپای مسيحی و از سوی ديگر امپراتوری مسلمان كه مرزهايش از قرن پانزدهم بدينسو، از عراق تا موريتانی گسترده شده و از چين و بالكان میگذرد. هر يكی ازين دو طرف منازعه، تنها خودش را مالك كلام خدا میداند. اين يكی [موجوديت] آن ديگری را با شمشير نفی میكند. بدين ترتيب دو حكمتالهی سياسی با هم رقابت میكنند، و درين ميان، روحانی نقش مشروعيت بخشيدن خشونت [و] قانونی légale [بودن آن] را بازی میكند، خشونتی كه دولتها مرتكب آن میشوند. درين رویارویی آهنين هر دو طرف مناقشه، اسلام و مسيحيت با هم برابر اند.
اروپای مسيحی پيچ وخم عصر مدرن را به تنهايی طی میكند
بعد از فتح قسطنطنيه در سال 1453 تركها تهديد وسوسه آميزی را بالای اروپای مسيحی اعمال میكنند، [اروپای] كه ديگر نمیتواند برای حمايتش در برابر خاورزمين مسلمان، روی امپراتور بيزانس حساب كند. شكست تركها در استيلا یافتن بر دروازه وين Vienne، اضمحلال كاخ باب عالی را نمودار میكند، و آنهم درست در همان زمانی كه اروپائيان انقلاب بیسابقهای را [در زمينههای] فكری، اقتصادی و سياسی تجربه میكنند. بدين گونه دو مسير معكوس تاريخی نمودار میشود: يكی اسلام فاتح، كه از سال 732 به بعد – صد سال بعد ار رحلت پيامبر- تا پوتيی Poitiers به پيش میتازد، و سپس در قرن هفدهم از هم میپاشد؛ و آن ديگر اروپای مسيحی پارچه پارچه شده است كه سر انجام موفق میشود، نیرو هایش را جمع وجور کرده به تنهايی خموپيچ عصر مدرن را بپيمايد. محمد اركون Mohammed Arkoun** تأكيد میورزد که «امروز اسلام مجبور است كه در برابر چالشهای جهانیسازی از عهده برآيد، اما اسلام دستآوردهای اجتنابناپذیر عصر مدرن را نا ديده گرفته است، و اين خود باعث ايجاد فاصلهء عميق تاريخی گرديده است: مسلمانان هنوز از زیر استيلای استعمار سر بيرون نكرده بودند، كه تودههای [مسلمان] به اطاعت از رژيمهای «ملی» فاقد فرهنگ ديموكراتيك و بدون [هيچگونه] پيشينهء نهادی مترقی درآمدند، اركون ادامه میدهد. يك اسلام تخيلی، بريده از هر گونه انديشهء نقد فقی pensée théologique critique آمد و اين خلا را پر كرد. اين [خلا] چنان عميق است كه بهتر از نظريهء théorie برخورد تمدنها، خشونت اسلامگرايانه كنونی را بيان میكند.»
و برخلاف در اروپا سرنوشت انسانها از قيومت ربانی tutelle divine رهايی میيابد. با انقلاب فرانسه اخروی و دنيوی ديگر باهم آمیخته نمیشود . دولت لائيك l’Etat laïque جایگزين دولت مسيحی l’Etat chrétien میگردد. در حالیكه «در زمينههای اسلامی هنوز هم تلاش میشود كه تفوق قانون آسمانی بر قوانين انسانها محفوظ بماند»، محمد اركون ادامه میدهد. «دولت های [اسلامی] و مخالفين اسلامگرای شان برای جذب مقام دينی با هم در دررقابت اند، چيزیكه برای بدست آوردن مشروعيت [پايه های] قدرت و حقوق شان اجتنابناپذير است. اين خود، مشكلات ارتباط [مسلمانان] با «غربیها» را قوت میبخشد [چه] آنها خود به خاطر بحرانهای خودی شان [كه بحرانهای] خرد عصر روشنگری و تجربهء ديموكراتيك است، مشغول اند» استاد دانشگاه ادامه میدهد.« اين ها همه در آغاز اين هزاره، اضطرابها و سردرگمیها را افزايش میبخشد».
در رويارويی با اين مسلمانانی كه از ديد اروپائيان دست و پای شان در گرو خرافات است، در آنها حس برتریجوئی رشد نموده موجب آن میگردد تا به اقدام استعماری دستزنند. يك اروپای جهانگير، پرقوت از استعداش، چنين است آيندهء [درخشانی] كه الكسی دو توكويلAlexis de Tocqueville و همينگونه هممعاصرانش را [به اين] باورمند میسازد كه ملتهای اروپائی رسالت دارند كه تودههای «بربر» را متمدن بسازند. استعمار فرانسه كه با قشونكشی بوناپارت Bonaparte در مصر (1798-1801) طرحريزی شده بود، با فتح الجزاير (1857) و به تعقيب آن تونس (1881)، و مراكش (1901)، جان میگيرد. ناپوليون III بنای رويای «قلمرو عربی» وسيعی را میكند كه در آن استعمارگر، انسانهای بومی را «سازگار با وقار انسانهای آزاده» تربيت نموده و با پخش «علم و دانش در ميان آنها، به دين شان كاملا احترام مینمايد». ولی در عمل، اولويت بخشيدن به مستعمرهنشينان [اروپائی] – مالكين زمين و حقوق سياسی- بسيار زود اين رویای l’utopie شاهانه را به باد میدهد.
توضيحات [مترجم]:
* ژاک لو گوف (متولد يکم جنوری سال 1924) مورخ فرانسوی است که بيشتر تحقيقات، تاليفات و پژوهشهايش به قرون وسطی اختصاص داده شده و درين حوزه در سطح جهانی يکی از کارشناسان با اعتبار و صاحب نامی به حساب ميآيد.
** محمد أركون (متولد سال 1928 در الجزاير)
مورخ و اسلامشناس شناختهشدهای است که بر تجدد و هومانيزم اسلامی تاکید
میورزد
و در دانشگاههای معتبر و مراکز تحقيق در غرب اسلامشناسی تدريس میکند.
أركون
بانی نقد تجددخواهی در انديشهء اسلامی است. "تاريخ اسلام و مسلمانان در
فرانسه از قرون وسطی تا امروز" آخرين اثری است كه به مديريت محمد أركون و
با
پيشگفتاری از ژاك لوگوف در 1217 صفحه در سال 2006 ميلادی در فرانسه از
چاپ بيرون
آمده است.
1- روميان آن محدودهای جغرافيای را به گول مسما كردند كه بوسيلهء سلتها Celtes اشغال گرديده و به باشندگان آن را گولوا Gaulois خطاب میكردند. اين سرزمين در جفرافيای امروزی شامل كشورهای فرانسه، بلژيك و شمال ايتاليا میگردد.
2- شبهجزیره ایبری كه امروز كشورهای اسپانيا، پرتگال،
شهزادهنشين آندورا و جبل اطارق بريتانوی را در برمیگيرد،از جنوب شرق به
وسيله بحر مديترانه از جنوب-غرب، غرب و جنوب-شرق به وسيله اقيانوس اطلس و
از شمال-شرق به وسيله كوههاى پيرينی احاطه شده است. تنگنای جبل اطارق در
فاصلهء
3- پوتيی شهریست در غرب فرانسه. اين شهر در 340 كيلومتری جنوب غربی پاريس موقعيت دارد.
.